مستانه و دیوانه بسویت
بدوم خانه به خانه
زد غنچه جوانه
یارا تونشان ده
اثری یا که نشانه
عاشق شده ام بی خودم از خود
به فدایت سر و جانم
بکنم یاد تو جانم
شده این عشق تمنای روانم
شده این عشق تمنای روانم
مستانه و دیوانه بسویت
بدوم خانه به خانه
زد غنچه جوانه
یارا تونشان ده
اثری یا که نشانه
عاشق شده ام بی خودم از خود
به فدایت سر و جانم
بکنم یاد تو جانم
شده این عشق تمنای روانم
در حسرت دیدار تو دستان نیازم
ای رمز نمازم
یارا بنما یک نظری سوی نیازم
من غرق نیازم
در حسرت دیدار تو دستان نیازم
ای رمز نمازم
یارا بنما یک نظری سوی نیازم
من غرق نیازم
من مست وصال تو شدم
عاشق و پروانه شدم
سائل آواره شدم
در طلبت ای گل زیبا
دردانه ی دیبا
من مست وصال تو شدم
عاشق و پروانه شدم
سائل آواره شدم
در طلبت ای گل زیبا
دردانه ی دیبا
مستانه و دیوانه بسویت
بدوم خانه به خانه
زد غنچه جوانه
یارا تونشان ده
اثری یا که نشانه
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در همه حال هرچه گوید جای هیچ تکرار نیست
بر در می خانه رفتم
کار یک رنگان بود
خود فروشان را به کوی می فروشان راه نیست
در حسرت دیدار تو دستان نیازم
ای رمز نمازم
یارا بنما یک نظری سوی نیازم
من غرق نیازم
من مست وصال تو شدم
عاشق و پروانه شدم
سائل آواره شدم
در طلبت ای گل زیبا
دردانه ی دیبا
ای گل زیبا
دردانه ی دیبا
به قلم : مشکی پوش
نظرات دیگران ( ) |
عاشقم من عاشقی بیقرارم
کس ندارد خبر از دل زارم
آرزویی جز تو در سر ندرم
من به لبخندی از تو خرسندم
مهر تو ای مه آرزو مندم
بر تو پایبندم
از تو وفا خواهم
من ز خدا خواهم
تا ز رهم بازم جان
تا به تو پیوستم
از همه بگسستم
بر تو فدا سازم جان
تا به تو پیوستم
از همه بگسستم
بر تو فدا سازم جان
به قلم : مشکی پوش
نظرات دیگران ( ) |
فصل بارونی بیشه
رنگ چشماته همیشه
حس تازه بودن من
بی نگاه تو نمی شه
اگه دیروز اگه فردا
اگه با هم اگه تنها
با توام خود خود تو
اگه حتی توی روئیاآآآآآ
نه می افتم به پای تو
نه میمیری برای من
همیشه رد پات پیداس
کنار رد پای من
کاش دوباره بودن من
رنگ بودن تو باشه
که در بسته ی قلبم
باز با دستای تو واشه
باز با دستای تو واشهءءءءء
تو مثه شبای مهتابی و بارونی
وقتی که نباشی دلگیرم و میدونی
حرفای دلم رو با اشک تو میگفتم
بارون که می باره باز یاد تو می افتم
از غم منو غم تو تب منو تب تو
همه بی خبرن
از دل منو دل تو شب منو شب تو
همه بی خبرن
فصل بارونی بیشه
رنگ چشماته همیشه
حس تازه بودن من
بی نگاه تو نمیشه
اگه دیروز اگه فردا
اگه با هم اگه تنها
با توام خود خود تو
اگه حتی توی روئیا
احسان خواجه امیری
به قلم : مشکی پوش
نظرات دیگران ( ) |
سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته
تو را می سپارم به مینای مهتاب
تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را می سپارم به رویای فردا
به شب می سپارم تو را تا نسوزد
به دل می سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من
خداحافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نوبهار همیشه
احسان خواجه امیری
به قلم : مشکی پوش
نظرات دیگران ( ) |
درباره وبلاگ