دارم از دستای عشقت یه جورایی رها می شم
اگه شاه بازی عشقه تو دیگه مات و من کیشم
دارم می رم که از نو شم گلم نگو که بی رحمی
می خوام حرف بزنم رو راست تو این حرفا رو می فهمی
واسه اینکه خیلی چیزا بمونه باید نباشه
گاهی ماهی واسه موندن باید از آب جدا شه
گاهیم باید بمیری تا که یک زندگی نو شه
بهتره گلی نباشه تا باغ گلا درو شه
می دونم سخت جون می دن باور کن اینو فهمیدم
ولی خسته شدم بس که دلم رنجید و خندیدم
تو خوب و من بد عالم از این حس تو خوشحالم
تو این حال و هوای عشق به جون تو بده حالم
به قلم : علی
نظرات دیگران ( ) |
درباره وبلاگ