عاشق رنگ سیاه شب یلدا آخه از روشنی هیچ خیری ندیدم
عاشق تلخی انتهای عشقم حالا که به آخر قصه رسیدم
عاشق رنگ شب و رنگ غروبم عاشق مرگ دقیقه های خوبم
با تموم اشتیاقم آروم آروم به در بسته ی بی کسی می کوبم
عاشق شبای دلمردگی هستم عاشق تنهایی و خستگی هستم
حالا که این زندگی شبیه مرگه بی امون عاشق این زندگی هستم
خنده داره دیگه دلسوزی به حالم خط کشیدم روی روزای محالم
همه ی آینده ی من واسه ی تو من فقط گذشته مونده تو خیالم
تنهایی سهم منه خیلی عزیزه نمی خوام کسی اونو ازم بگیره
دیگه تنهاییمو به دنیا نمی دم نمی ذارم دل تنهاییم بمیره
تو و اون چشمای روشن به سلامت لحظه ها رو میکشم تو قاب ساعت
عاشق سیاهی ام عاشق غربت خسته ام از تو و این همه خیانت
به قلم : علی
نظرات دیگران ( ) |
درباره وبلاگ