پنجره ی چشمای تو وقتی به چشمام وا می شه
نمی دونی توی وجودم که چه غوغایی می شه
**
لحظه ای که تو با منی آتیش به جونم می زنی
گر می گیره جون و تنم وقتی که می گی با منی
**
نه می تونم بگم برو نه می تونم بگم بمون
آخه من اینجام رو زمین تو اوج اوج آسمون
**
بیشتری از یه آرزو فراتر از یه خواستنی
عشق تو تو خون منه این عشق ناگسستنی
**
وقتی که چشمات خیس شدن طهارت عشقو دیدن
زمزمه های قلبتو با گوشای دل شنیدم
**
یه سایه پا به پای من به خوب و بد راضی شدی
با من دیوونه ترین چه ساده هم بازی شدی
به قلم : مشکی پوش
نظرات دیگران ( ) |
درباره وبلاگ