یادته تو اون روزای کودکی
نامه می دادیم به هم یواشکی
یادته خونه می ساختیم روی آب
با یه کاغذ و یه سقف پولکی
همیشه می خندیدیم از ته دل
یادته گریه می کردیم الکی
تو می گفتی مثل باغ غزلی
من میگفتم مثل باغ میخکی
هیچ کسی نمی تونست جدا کنه
ما رو از هم حالا با هر کلکی
آره بچه بودیم و مست خیال
اما عشقمون نبود دروغکی
حالا اما دیگه ما بزرگ شدیم
میدونم بی دل شدی راس راسکی
تو می گی خشکیده باغ غزلت
ولی تو
ولی تو هنوزم یه باغ میخکی
به قلم : مشکی پوش
نظرات دیگران ( ) |
درباره وبلاگ